وب سایت رسمی دهستان نردین

موقیعت و مشخصات دهستان نردین و مکانهای تفریحی و تاریخی اطراف

وب سایت رسمی دهستان نردین

موقیعت و مشخصات دهستان نردین و مکانهای تفریحی و تاریخی اطراف

بیوگرافی تیمورتاش

تیمورتاش
عبدالحسین تیمورتاش فرزند «معززالملک» و ملقب به سردار معظم خراسانی در ۱۲۵۸ ش. در خراسان متولد شد. در ۱۳ سالگی ابتدا برای ادامه تحصیل به عشق‌آباد و سپس از آنجا به مدرسه نظام سن پطرزبورگ راه یافت.
عبدالحسین تیمورتاش فرزند «معززالملک» و ملقب به سردار معظم خراسانی در ۱۲۵۸ ش. در خراسان متولد شد. در ۱۳ سالگی ابتدا برای ادامه تحصیل به عشق‌آباد و سپس از آنجا به مدرسه نظام سن پطرزبورگ راه یافت. پس از اتمام تحصیل در ۱۲۸۶ در بحبوحه قیام مشروطه به کشور بازگشت و نخستین کار خود را با مترجمی زبان روسی در وزارت امور خارجه آغاز کرد. با فروکش کردن حوادث مشروطه، وی به سبزوار رفت و در این شهر به سمت «نایب‌الحکومه» جوین۱ برگزیده شد.
عبدالحسین با فتح تهران و برگزاری انتخابات مجلس دوم در آبان ۱۲۸۸، به عنوان جوان‌ترین وکیل از خراسان به مجلس راه یافت. این اولین موفقیت او در عرصة سیاست بود. پس از انحلال مجلس دوم در ۱۲۹۰، به ریاست قشون خراسان انتخاب شد. سپس در ۱۸ فروردین ۱۲۹۴ از قوچان به مجلس سوم راه پیدا کرد و از همین زمان، با تحکیم جایگاه خود در عرصة سیاست به عنوان یک چهرة سیاسی شناخته شد.
در فروردین ۱۲۹۸ وثوق‌الدوله ـ رئیس‌الوزراـ او را به حکمرانی گیلان برگزید. این انتصاب با اوج‌گیری قیام میرزا کوچک‌خان جنگلی مقارن بود. به دستور تیمورتاش تعداد قابل توجهی از آزادیخواهان نهضت جنگل در گیلان به دار آویخته شدند. ۲ او در یک مورد در حالت مستی دستور به دار آویختن ۵ نفر از کارگران عادی که مشغول حمل ذغال از جنگل به شهر بودند را صادر کرد و این حکم بلافاصله به اجرا گذارده شد. ۳ تیمورتاش در ۳۰ مهر همان سال به دلیل بدرفتاری با مردم و ایجاد رعب و وحشت در شهر، برکنار شد. او پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، به دلیل تماس با نورمن سفیر انگلیس و انتقاد از سیاستهای ضد قاجاری سید ضیاءالدین طباطبائی مدت کوتاهی زندانی شد اما با برکناری سید ضیاءالدین آزاد گردید. وی در سوم بهمن ۱۳۰۰ در کابینه مشیرالدوله وزیر عدلیه ودر ۱۰ تیر ۱۳۰۱ به توصیه قوام‌السلطنه، حکمران کرمان و بلوچستان شد. سپس در کابینه سردار سپه وزیر فواید عامه گردید. ـ ۸ شهریور ۱۳۰۳ ـ در مجلس چهارم وکالت قائنات را بر عهده داشت و انتخاب وی به نمایندگی نیشابور از مجلس پنجم تا دوره نهم به طور پیوسته ادامه یافت. تیمورتاش که به همراه افرادی چون داور و فروغی تلاش فراوانی در تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی انجام داده بود، با به سلطنت رسیدن سردار سپه، در ۲۸ آذر ۱۳۰۴ به عنوان وزیر دربار برگزیده شد و از این تاریخ مهم‌ترین و‌آخرین تجربة حیات سیاسی خود را آغاز کرد. تقریباً در شش سال اول دوره سلطنت رضاشاه، تیمورتاش در اوج اقتدار و از نظر سیاسی دومین شخص مملکت به شمار می‌رفت. وی با انجام تغییرات ساختاری در وزارت دربار، آن را به یک مرجع تصمیم‌گیرنده و مجری اراده رضاشاه تبدیل کرد و از این پایگاه سیاست‌های مورد نظر رضاشاه را در راستای تحقق برنامه‌های وی و تثبیت دولت مرکزی به اجرا درآورد. او به استثنای وزارت جنگ که شاه رأساً به ‌آن می‌پرداخت بر تمامی وزارتخانه‌‌ها و دوائر دولتی نظارت داشت. در جلسات هیأت وزیران شرکت می‌کرد و گفته‌ها و عقایدش در هیأت دولت و مجلس حکم گفته شاه را داشت و کسی را یارای مخالفت با آن نبود.
در پی تصویب قانون نظام وظیفه اجباری و اعتراض و مهاجرت جمعی از علما به قم تیمورتاش عضو هیأت اعزامی رضاشاه برای مذاکره با علما بود ـ ‌آذر ۱۳۰۶ـ تیمورتاش در انتخابات دوره هفتم مجلس کوشید فقط افراد مطیع رضاشاه وارد مجلس شوند و خود وی نیز همچنان به نمایندگی از مردم نیشابور وارد مجلس شد.
تیمورتاش و پسرش مهرپور درسفر تحصیلی محمد‌رضا پهلوی ولیعهد به سوئیس در ۱۵ شهریور ۱۳۱۰ جزو همراهان وی بودند. تیمورتاش ضمنا ً مأموریت داشت از سوئیس به آلمان، فرانسه، ایتالیا، و سپس انگلیس برود و با مقامات این کشورها درباره مسائل فیمابین مذاکره کند. وی در لندن با «سرجان کدمن» رئیس هیأت مدیره و مدیر عامل شرکت نفت ایران و انگلیس در خصوص مسائل نفتی مذاکره کرد و سپس راهی سوئیس شد. او در راه بازگشت به ایران در مسکو با «مارشال وروشیلوف» وزیر جنگ، ملاقات خصوصی و غیر رسمی داشت. بعداً شایع شد که در این سفر کیف محتوی پرونده مذاکرات نفتی تیمورتاش با مقامات انگلیس به سرقت رفته است. خبر این ملاقات از سوی فتح‌الله پاکروان سفیر ایران در مسکو به رضا شاه اطلاع داده شد و همچنین مأموران اطلاعاتی انگلیس نیز گزارش این ملاقات خصوصی را به سرتیپ آیرم رئیس وقت نظمیه رساندند و وی نیز آن را بلافاصله به اطلاع رضا شاه رساند. در نتیجه تیمورتاش پس از بازگشت به تهران مورد بی‌مهری شاه قرار گرفت.
او در دی ۱۳۱۱ رسماً از وزارت دربار برکنار شد و در اسفند همان سال به اتهام سوء استفاده از موقعیت خود در دریافت ارز و قرضه از بانک ملی و همچنین ارتشاء در واگذاری امتیاز انحصار صدور تریاک به میرزا حبیب‌الله امین التجار اصفهانی دوبار مورد محاکمه قرار گرفت و به جریمة مالی، محرومیت از حقوق اجتماعی و حبس محکوم گردید.
رضا شاه به ویژه در ۲ سال آخر وزارت دربار تیمورتاش نسبت به زد و بندهای پنهان وی با روس‌ها مشکوک بود.
در همان زمان یکی از مقامات روسیه ادعا کرد که تیمورتاش جاسوس شوروی بوده۴ و مستقیماً با «پولیت بورو»۵ ارتباط داشت است. آنچه که سبب شد رضا شاه این ادعا را باور کند، تلاش روس‌ها برای آزاد شدن تیمورتاش از زندان بود. در مهر ۱۳۱۲ «کاراخان» معاون وزارت امور خارجه شوروی با همین هدف به تهران مسافرت کرد و تقاضای ملاقات با تیمورتاش در زندان کرد. اما همزمان با این سفر، خبر مرگ تیمورتاش در ۹ مهر ۱۳۱۲ انتشار یافت. او هنگام مرگ ۵۴ سال داشت.
فردوست در «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» راجع به ارتباط‌های پنهان تیمورتاش با روس‌ها می‌نویسد: تیمورتاش که برنامه‌ریزی انتقال محمد‌رضا پهلوی ولیعهد و همراهان را برای سفر به سوئیس ـ ۱۳۱۰ـ بر عهده داشت، وکیل‌الملک رئیس محاسبات دربار را نیز با خود به سوئیس برده بود. دلیل همراه کردن نامبرده، ارتباط‌های تیمورتاش با همسر قفقازی او بود. تیمورتاش با همسر وکیل‌الملک تنها به زبان روسی صحبت می‌کرد. زیرا وی به فارسی تسلط نداشت. فردوست می‌نویسد ارتباط تیمورتاش با این زن قفقازی، جاسوسی بوده است. ۶ وی اضافه می‌کند که موضوع گم شدن پرونده نفت که تیمورتاش به اطلاع رضاشاه رسانده بود نیز صحت ندارد. زیرا او پرونده را به روسها داده بود و انگلیسی‌ها از این موضوع با خبر شدند و موضوع را به اطلاع رضاشاه رساندند. از این رو از پایان این سفر، تیمورتاش مورد غضب رضا شاه بود.
حدود ۲۰ روز پس از مرگ تیمورتاش کلیه اعضای خانواده وی به کاشمر تبعید شدند و تا زمان سقوط رضاشاه اجازه بازگشت به تهران نیافتند. وکیل الملک نیز بعداً از وزارت دربار اخراج شد و مانند تیمورتاش با اتهاماتی به زندان افتاد، محاکمه شد و به ۳ سال زندان محکوم شد و در پایان دوره محکومیت توسط مأموران رضاشاه در داخل زندان ـ ۱۳۱۷ش. ـ به قتل رسید.
درباره علت برکناری و سرنوشت بعدی تیمورتاش دیدگاههای متفاوتی بیان شده است. به موجب یکی از این دیدگاهها، تیمور بختیار قدرتی معادل قدرت رضاشاه در کشور پیدا کرده بود و نگرانی رضاشاه از آینده فرزندش که ولیعهد و جانشین او محسوب می‌شد از جمله دلائل اقدام او در دور کردن تیمورتاش از صحنه قدرت به شمار می‌رود.۷ یک هفته بعد از برکناری تیمورتاش، وزیر مختار انگلیس در گزارشی به لندن به نگرانی رضاشاه از آتیه فرزندش اشاره کرد و آن را دلیل کنار نهادن تیمورتاش اعلام کرد. ۸
دیدگاه دیگری که در این رابطه مطرح است، برنقش انگلیس در برکناری تیمورتاش دلالت دارد. براساس اخبار رسمی که در مطبوعات انگلیس انتشار یافت، تیمورتاش در لندن برای افزایش سهم ایران از درآمدهای نفت تلاش می‌‌کرد، اما نقش مأموران اطلاعاتی انگلیس در افشای تماس او با مقامات روسیه و سپس انعقاد متمم قرارداد دارسی با دولت ایران در خرداد ۱۳۱۲ زمانی که تیموردر زندان رضاشاه به سر می‌بردـ ظن دخالت انگلیس در تصمیم رضاشاه برای حذف تیمور بختیار از معادله قدرت را بیشتر می‌کند.
با این حال هیچ یک از این فرضیات رسماً اعلام نشد و تیمورتاش تنها به جرم ارتشاء محکوم و به خواست رضا شاه اعدام گردید.
رضاشاه که زمانی درباره وزیر دربار مقتدر خود گفته بود «قول تیمور قول من است»۹ پس از کشتن او گفت «از اول خلقت، چنین آدم خائنی وجود نداشته است».۱۰
پانوشت‌ها:
۱. جوین از توابع سبزوار است . این انتصاب توسط پدر تیمورتاش که حاکم سبزوار بود صورت گرفت.
۲. دانشنامه جهان اسلام، ص ۸۱۷.
۳. صعود و سقوط تیمورتاش، دکتر جواد شیخ‌الاسلامی، انتشارات توس، ۱۳۷۹، ص ۳۲.
۴. بوریس باژانف، منشی استالین هنگام فرار از شوروی از طریق ایران، این راز را فاش کرد.
۵. دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی.
۶. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج ۱، ص ۵۳.
۷. دانشنامه جهان اسلام، همان، ص ۸۱۹.
۸. صعود و سقوط تیمورتاش، همان، ص ۴۵.
۹. همان،‌ص ۳۶.
۱۰. بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، نشر علم، ۱۳۷۶، ص ۱۹۶.
موسسه مطالعات وپژوهش های سیاسی

وزیر دربار

وزیر دربار
۲۵ اسفند ۱۳۱۱ مشهورترین تصفیه سیاسی دوران رضاخان اتفاق افتاد که در آن شخص اول مملکت شخص دوم مملکت را نابود کرد.
● به مناسبت ۲۵ اسفند محاکمه تیمورتاش
۲۵ اسفند ۱۳۱۱ مشهورترین تصفیه سیاسی دوران رضاخان اتفاق افتاد که در آن شخص اول مملکت شخص دوم مملکت را نابود کرد. صبح این روز دادگاهی به ریاست «عبدالعلی لطفی» و دادستانی «سروری» تشکیل شد که در آن «سیدهاشم وکیل» و دکتر «احمد مقبل» از «عبدالحسین تیمورتاش» وزیر دربار و با نفوذ ترین دولتمرد زمان خود در مقابل اتهام فساد مالی دفاع می کردند. محاکمه تیمورتاش زنگ خطری برای سیاستمداران دوران پهلوی اول بود تا نسبت میان خود و سلطنت استبدادی را دوباره ارزیابی کنند.
عبدالحسین تیمورتاش معروف به سردار معظم و ملقب به معززالملک در سال ۱۲۶۰ شمسی در بجنورد متولد شد. پدر او حاکم محلی خراسان بود که فرزندش را برای تحصیل به سنت پترزبورگ فرستاد. عبدالحسین پس از بازگشت به ایران وارد وزارت خارجه شد و بعد از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم به وکالت از مردم خراسان انتخاب شد.
مدتی حاکم گیلان بود و در ۱۳۰۰ که مجلس دوره چهارم افتتاح شد باز هم به وکالت انتخاب شد. پس از سقوط کابینه قوام و نخست وزیری مشیرالدوله، تیمورتاش وزیر عدلیه شد که چند ماه بیشتر ادامه نیافت. بعد از آن به کرمان و بلوچستان رفت و تا دوره پنجم که به وکالت از نیشابور به مجلس شورای ملی برگشت چهره چندان شاخصی به شمار نمی آمد. تنها اتفاق این دوران از زندگی وی اعدام «دکتر حشمت» از اعضای نهضت جنگل در گیلان بود که البته دخالت خود را در این اعدام رد کرده و آن را به نیروهای نظامی خارجی منسوب می کند.
(ابراهیم خواجه نوری، به نقل از کتاب بازیگران عصر پهلوی محمود طلوعی) دوران ورود تیمورتاش به قدرت از سال ۱۳۰۳ آغاز شد که زمینه های ظهور رضاخان به چشم می خورد. وی از ۱۳۰۳ وزیر فوائد عامه شد و اقداماتی را در جهت خلع احمدشاه انجام داد. درست یک هفته پس از انتقال سلطنت پاداش به وی تعلق گرفت و تیمورتاش وزیر دربار شد.
در این زمان روابط تجاری ایران و شوروی بسیار آشفته و زیانبار بود. تیمورتاش با سفر به مسکو و انجام مذاکرات مشکلات تجاری را مرتفع کرد و در بازگشت متوجه شد که روابط کابینه مستوفی و مجلس هم تقریباً به همان آشفتگی است. اگرچه با وساطت وزیر دربار بحران تا حدی فروکش کرد ولی بالاخره در خرداد ۱۳۰۶ مستوفی کنار رفت.
مجلسیان تمایل خود را به نخست وزیری تیمورتاش اعلام کردند. وزیر دربار موضوع را به شاه منتقل کرد و رضاخان به او گفت «تو را نخست وزیر نمی کنم ولی هرکسی را که پیشنهاد کنی می پذیرم». به این صورت مخبرالسلطنه از عوامل او به نخست وزیری رسید و تیمورتاش در پله دوم قدرت پس از شاه قرار گرفت. قدرت تا سال ۱۳۱۰ ادامه پیدا کرد.
سفرا، وزرا، استانداران و حتی وکلای مجلس تحت نفوذ او قرار می گرفتند. وی حتی برای تعیین سیاست خارجی ایران هر سال دو ماه به اروپا سفر می کرد. دو تن از همکاران او در تشکیل باند قدرت سایه نصرت الدوله فیروز از خانواده بزرگ فرمانفرمائیان و علی اکبر داور نماینده پارلمان بودند. جعفر قلی خان سردار اسعد نیز روابط خوبی با وی داشت. برای مدتی سردار معظم تیمورتاش تمام کشور را در کنترل خود گرفت و سقوط نیز از همین جا شروع شد.
در سال ۱۳۱۰ وزیر دربار ولیعهد جوان را برای تحصیل به اروپا برد و در این سفر مذاکراتی را با دولت انگلستان برای افزایش سهم ایران از درآمد نفت آغاز کرد که تنها نتیجه آن بدبینی دولت انگلستان به وی بود. گویا به تحریک انگلیس در برخی روزنامه های اروپایی که مورد توجه و مطالعه دربار ایران بود نوشته هایی در مورد قدرت تیمورتاش و آمادگی او برای کسب سلطنت در غیاب ولیعهد جوان و شاه پیر به چاپ رسید.
(شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی) همزمان تیمورتاش به شوروی سفر کرد تا مذاکرات محرمانه یی را در مورد نفت با آنها انجام دهد. در این سفر ملاقات هایی با مقامات ارشد شوروی از جمله ورشیلف وزیر جنگ این کشور نیز انجام شد که مفاد آن محرمانه باقی ماند. تمایل انگلستان برای حذف تیمورتاش از قدرت، پرونده سازی های دشمنان داخلی او مانند سرلشگر «آیرم» رئیس شهربانی و اقدامات خود او در به رخ کشیدن قدرت و ابتکار عمل فردی اش زمینه تیره شدن روابط با دربار و رضاخان را فراهم ساخت. تیمورتاش به محض بازگشت از شوروی احساس کرد وضعیت تغییر کرده است.
دو سال پیش زمانی که نصرت الدوله فیروز به جرم تحریک ایلات فارس علیه حکومت مرکزی دستگیر شده بود تیمورتاش موفق شد خود را از این حادثه دور کند ولی اکنون مخالفانی چون فروغی و تقی زاده نیز در مقابل او قد علم کرده و قصد شکستن اقتدارش را داشتند. در همین زمان موضوع اختلاس رئیس یکی از بانک ها مطرح شد که ردپای وزیر دربار در آن دیده می شد. تیمورتاش در تابستان ۱۳۱۱ خطر را احساس کرد و پس از تقاضای مرخصی برای استراحت به بندر چمخاله رفت.
سقوط او بسیار سریع تر از قدرت گرفتن اتفاق افتاد. در پاییز ۱۳۱۱ وکیل الملک دیبا حسابدار دربار که دوست او بود با جرایم مالی برکنار شد. همزمان رضاشاه قراردادهای نفت را به آتش انداخت و در دی ماه ۱۳۱۱ ابوالحسن تیمورتاش از وزارت دربار معزول و زندانی شد.
۲۵ اسفندماه ۱۳۱۱ دادگاه محاکمات غیرعلنی خود را آغاز کرد و پس از چند جلسه تیمورتاش را به دلیل سوءاستفاده از موقعیت و ارتشا به ۵ سال حبس و پرداخت جریمه هایی مجموعاً به ارزش ۱۲۲۲۸۴۰ ریال محکوم کرد. برای سیاستمداران و حتی مردم عادی که ماجرا را دنبال می کردند واضح بود که دادگاه و اتهام مالی تنها بهانه یی برای از میان برداشتن وزیر دربار است.
«بلوشر» از دوستان اروپایی او در سفرنامه خود می نویسد؛ «در ماه های آخر زندان این مرد نازپرورده محکوم به خوابیدن در کف سنگی و مرطوب سلول خود بود و باید از غذای زندان تغذیه می کرد که احتمال می رود از این طریق مسموم شده باشد.»
ولی جلال عبده در کتاب «چهل سال در صحنه» قتل تیمورتاش را مانند دیگر قتل های سیاسی زندان رضاشاه به پزشک احمدی و تزریق استرکنین منسوب می کند. روز هشتم مهرماه «کاراخان» نماینده شوروی به ایران می آید و در جریان ملاقاتی با رضاخان از وضعیت تیمورتاش سوال می کند. وی از زندان قصر هم بازدید می کند که موفق به دیدار تیمورتاش نمی شود. البته گفته می شود که نشان دادن تمایل نماینده شوروی به بخشش وزیر دربار هم توسط آیرم و برای تایید پرونده جاسوسی برنامه ریزی و بزرگنمایی شده است. به هر صورت روز نهم مهرماه ۱۳۱۲ تیمورتاش در زندان به دلیل مسمومیت و احتمالاً خفگی کشته شد. این شیوه که سیدحسن مدرس را نیز با آن به شهادت رساندند سبک مرسوم کشتن مخالفان در زمان رضاشاه بود و نتیجه آن به صورت مرگ طبیعی گزارش می شد.
از میان دیگر همراهان تیمورتاش، نصرت الدوله فیروز پس از سال ها زندان و تبعید در سال ۱۳۱۶ در زندان سمنان به همان شیوه مسموم و خفه شد. جعفرقلی خان سردار اسعد که قدرت سوم کشور بود سعی کرد شفاعت تیمورتاش را پیش رضاشاه به جا بیاورد ولی موفق نشد. وی در آبان ۱۳۱۲به توطئه برای قتل رضاشاه متهم شد و به زندان افتاد که در آنجا سرنوشتی دقیقاً مشابه نصرت الدوله در انتظارش بود.
علی اکبر داور که موافقت مجلس شورای ملی را برای تصویب ماده واحده انتقال سلطنت جلب کرده بود عاقبت بهتری پیدا نکرد و وساطت او نیز برای تیمورتاش موثر نیفتاد. داور مدتی بعد به وزارت دارایی رسید و ظاهراً در جریان اتهام فروش ارز رضاشاه برخورد لفظی تندی با داور کرد. این رفتار چنان تاثیری بر روحیه او گذاشت که علی اکبر داور در سال ۱۳۱۵ قبل از اینکه گذارش به زندان و سم و خفگی بیفتد خودکشی کرد.
تیمورتاش در ابتدای دوران پهلوی بانفوذترین دولتمرد ایران بود. در بین افکار عمومی هم نام تیمورتاش معرف قدرت و معادل دربار به شمار می آمد که حمایت او می توانست هر کاری را ممکن کند. مسعود بهنود در کتاب از سیدضیاء تا بختیار عنوان می کند که میهمانی های بزرگ وزیر دربار از جمله بزرگترین مجالس ایران به سبک اروپایی بود که یک بار میهمانی خارجی همسر تیمورتاش -سرورالسلطنه - را به دلیل جواهرات گرانبها و منحصر به فردش با ملکه تاج الملوک اشتباه می گیرد. اولین کنسرت آواز زن با اجرای قمر الملوک در گراندهتل نیز با تشویق تیمورتاش برگزار شد.
از عبدالحسین تیمورتاش در اروپا با عنوان شاهزاده (پرنس) نام برده می شد در حالی که نسبت سلطنتی نداشت.در ایران نه تنها مردم عادی بلکه اشراف نیز از استبداد در امان نبودند حتی اگر خود نیز قسمتی از دستگاه استبدادی سلطنت به شمار می رفتند. علی دشتی در صفحه ۱۵۱ کتاب «پنجاه و پنج» از قول رضاشاه درباره تیمورتاش می آورد «از اول خلقت چنین آدم خائنی وجود نداشته است». گویا رضاخان آنچنان به جاسوسی وزیر دربارش مطمئن شده بود که در شهریور ۲۰ وقتی روس ها به نزدیکی تهران رسیده بودند می گوید روس ها تیمور را فراموش نکرده اند.
تیمورتاش بیشتر از همه به رضاشاه خدمت کرد و بیشتر هم به غضب ملوکانه گرفتار شد. و سرنوشت وزیر دربار قدرتمند داستانی بود که دولتمردان تا پایان حکومت پهلوی در میان صحبت های خود به یکدیگر یادآوری می کردند.
محمد سرابی
روزنامه اعتماد

تیمورتاش

تیمورتاش

عبدالحسین تیمورتاش معروفترین و بانفوذترین رجل سیاسی ایران در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی است، که در هفت سال اول سلطنت او مقتدرترین شخصیت سیاسی ایران بعد از رضا شاه به شمار می آمد. سقوط ناگهانی او از اریکه قدرت، در آغاز هشتمین سال سلطنت رضا شاه، یکی از اسرارآمیز ترین وقایع عصر پهلوی به شمار می آید، که راز واقعی آن پس از گذشت بیش از شصت سال هنوز فاش نشده است.

عبدالحسین تیمورتاش معروفترین و بانفوذترین رجل سیاسی ایران در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی است، که در هفت سال اول سلطنت او مقتدرترین شخصیت سیاسی ایران بعد از رضا شاه به شمار می آمد. سقوط ناگهانی او از اریکه قدرت، در آغاز هشتمین سال سلطنت رضا شاه، یکی از اسرارآمیز ترین وقایع عصر پهلوی به شمار می آید، که راز واقعی آن پس از گذشت بیش از شصت سال هنوز فاش نشده است.
عبدالحسین تیمورتاش، که نام اصلی او عبدالحسین خان نردینی است و پیش از گرفتن نام خانوادگی تیمورتاش در آستانه سلطنت رضا خان، نخست معززالملک و سپس سردار معظم لقب داشته است، در سال ۱۲۵۸ یا ۱۲۶۰ ( در منابع مختلف هر دو تاریخ ذکر شده است ) شمسی در یک خانواده متشخص خراسانی به دنیا آمد. عبدالحسین خان پس از انجام تحصیلات مقدماتی در خراسان، برای ادامه تحصیل به روسیه اعزام شد و در مدرسه نظام سن پترزبورگ ثبت نام کرد. مدت تحصیل او در روسیه که بیش از تحصیل صرف خوشگذرانی شد، قریب شش سال به طول انجامید، ولی عبدالحسین خان در بازگشت از این سفر دو زبان روسی و فرانسه و آداب و رسوم اروپایی را بخوبی فرا گرفته بود.
عبدالحسین خان، که بعد از بازگشت به ایران لقب پدر، معززالملک را برای خود انتخاب نمود، چند ماه بعد از مراجعت به تهران نقل مکان کرد و در سن بیست و چهار سالگی به عنوان مترجم زبان روسی وارد خدمت وزارت خارجه شد و ضمن خدمت در وزارت خارجه، زبان انگلیسی را هم فرا گرفت. دوران خدمت عبدالحسین خان معززالملک در وزارت خارجه با آغاز سلطنت محمد علی شاه مصادف شد و معززالملک به عنوان مترجم یک هیئت تشریفاتی از طرف وزارت خارجه برای اعلام سلطنت شاه جدید به دربارهای اروپا به چند کشور اروپایی سفر کرد، ولی در بازگشت از این ماموریت محیط آشفته سیاسی آن روز تهران را باب طبع خود نیافت و نزد پدر خود، که در آن زمان حاکم سبزوار بود، به خراسان بازگشت. عبدالحسین خان مدتی هم از طرف پدر حاکم بلوک جوین شد و با دختر یکی از خوانین خراسان ازدواج کرد.
زندگی سیاسی عبدالحسین خان معززالملک، که از این به بعد او را به همان نامی که معروف شده، تیمورتاش میخوانیم، از سال ۱۲۸۸ به دنبال سقوط محمد علی شاه و انتخابات مجلس دوم آغاز شد. تیمورتاش خود را نامزد نمایندگی مجلس کرد و با نفوذ خانوادگی پدر و همسرش به مجلس راه یافت. تیمورتاش با اینکه جوانترین نماینده مجلس دوم بود با ایراد چند نطق و اظهار نظر در لوایحی که مطرح می شد، خیلی زود جای خود را در مجلس باز کرد. ولی فترت طولانی بین مجلس دوم و سوم موجب بازگشت او به خراسان شد و این بار در دوران حکومت نیرالدوله پدربزرگ همسر خود به ریاست نظام یا فرماندهی قشون خراسان منصوب شد و لقب " سردار معظم " گرفت.
تیمورتاش که حالا سردار معظم خراسانی لقب داشت؛ در انتخابات مجلس سوم نیز بدون مشکلی از قوچان به وکالت مجلس انتخاب شد. و این بار به یکی از کارگردانان مجلس تبدیل گردید، ولی عمر این مجلس نیز با آغاز جنگ بین الملل اول و اشغال بخش بزرگی از ایران به وسیله نیروهای بیگانه به پایان رسید. تیمورتاش بعد از تعطیل مجلس سوم مدتی بیکار بود، تا اینکه در فروردین ماه سال ۱۲۹۸ در اوایل نهضت جنگل، در دوران زمامداری وثوق الدوله به حکومت گیلان منصوب شد. حکومت گیلان که بیش از یک سال به طول نینجامید، از نقاط تاریک زندگی سیاسی تیمورتاش به شمار می آید، از آن جمله در عالم مستی، حکم اعدام عده ای را که دکتر حشمت معروف نیز در میان آنها بود، صادر نمود.
تیمورتاش در بهمن ماه سال ۱۳۰۰، با حفظ سمت نمایندگی مجلس چهارم در کابینه میرزاحسن خان مشیرالدوله به سمت وزارت عدلیه منصوب شد و در جلسات کابینه با رضا خان وزیر جنگ روابط نزدیکی برقرار ساخت. بعد از سقوط کابینه مشیرالدوله، تیمورتاش به حکومت کرمان و بلوچستان تعیین شد و در مدت بیست ماه حکومت در این ایالت دست از پا خطا نکرد، زیرا هم از اشتباهات خود در گیلان پند گرفته بود و هم زن تازه و جوانی داشت که او را به خود جلب کرده بود. در مدت حکومت تیمورتاش در کرمان و بلوچستان عمر مجلس چهارم نیز به پایان رسید و تیمورتاش در انتخابات مجلس پنجم مجدداً از نیشابور به نمایندگی انتخاب گردید.
تیمورتاش به پاس نطقهای تملق آمیز به طرفداری از رضا خان، در کابینه سوم رضا خان که در شهریورماه سال ۱۳۰۳ تشکیل شد به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب گردید، و این سمت را تا پایان رئیس الوزرائی رضا خان حفظ نمود. تیمورتاش ضمن عضویت در کابینه، به اتفاق دوست نزدیک خود علی اکبر داور، مقدمات تصویب طرح خلع قاجاریه را در مجلس پنجم فراهم ساخت و با تلاش شبانه روزی در این راه بیش از پیش توجه و اعتماد رضا خان را به خود جلب نمود.
تیمورتاش در اواخر آذرماه سال ۱۳۰۴، یک هفته بعد از انتقال سلطنت از قاجاریه به خاندان پهلوی، به سمت وزیر دربار رضا شاه منصوب شد و با تشریفات مفصلی که برای تاجگذاری رضا شاه در اوایل سال ۱۳۰۵ ترتیب داد توانایی خود را در این کار به منصه ظهور رساند.
تیمورتاش در چهار سال اول سلطنت رضا شاه به سرعت از نردبان قدرت بالا رفت، ولی صعود او به قله قدرت، با سقوط ناگهانی نصرت الدوله متوقف گردید. نصرت الدوله به اتهام مشارکت در طغیان ایلات فارس و توطئه علیه شخص رضا شاه از کار برکنار و زندانی شد. بد گمانی رضا شاه به نصرت الدوله، اعتماد مطلق او را به تیمورتاش که از روابط نزدیک وی با نصرت الدوله اطلاع داشت، متزلزل ساخت؛ ولی تیمورتاش با مهارت و چرب زبانی توانست خود را از اعمال نصرت الدوله بی اطلاع نشان دهد و در مقام منیع خود باقی بماند.
دومین ضربه بر قدرت و موقعیت بلامنازع تیمورتاش، با ورود فروغی و تقی زاده به کابینه مخبرالسلطنه در دو پست کلیدی وزارت خارجه و وزارت مالیه، وارد آمد. فروغی از ابتدا نسبت به تیمورتاش نظر مثبتی نداشت و او را عامل برکناری خود از مقام نخست وزیری در اوایل سلطنت رضا شاه میدانست و تقی زاده هم کسی نبود که زیر بار امثال تیمورتاش برود و به قول معروف برای او تره خورد بکند. تیمورتاش که با غرور و تبختر در جلسات هیئت دولت حضور می یافت و به وزیران کابینه، حتی شخص نخست وزیر امر و نهی می کرد، ناگهان خود را در برابر کسانی یافت که نه فقط از او حرف شنوی نداشتند، بلکه علناً به مخالفت با او بر می خاستند و گاهی با لحنی تحقیرآمیز با وی سخن می گفتند. تیمورتاش که هوا را پس دید در مقابل این دو حریف نیرومند کوتاه آمد و طرح دوستی با آنها ریخت، ولی قدرت و ابهت پیشین را عملا از دست داد و از سال ۱۳۰۹ به بعد دیگر آن تیمورتاش سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۸ نبود.
آخرین مرحله سقوط تیمورتاش از اریکه قدرت با ماجرای نفت و لغو قرارداد دارسی آغاز می شود. درباره این ماجرا معتبرترین روایت، خاطرات تقی زاده است که مستقیماً در جریان وقایع از مذاکرات مقدماتی به وسیله تیمورتاش تا لغو قرارداد دارسی و پیامدهای آن بوده است. تقی زاده در قسمتی از خاطرات خود درباره این ماجرا می نویسد:
« رضا شاه با مرحوم فروغی سر و سر داشتند. یعنی به او همه چیز را می گفت.... قبل از آن حرکت که امتیاز نامه را انداخت توی بخاری، فروغی را خواسته بود. قدری با او صحبت کرده و گفته بود من امروز می آیم به هیئت وزرا و اشتلم می کنم و به شما هم شاید بد بگویم. به او قبلا گفته بود که دلگیر نشود. گفته بود به فلانی هم بگویید( یعنی به من ). از من این ملاحضه را داشت. می دانست اگر حرف تندی می زد که اینها در این کار تاخیر کردند، من جواب می دهم... آمد و همین تئاتر را بازی کرد. گفت که به من می گویند وزیر خارجه بیاید. وزیر خارجه داخل چه آدمی است؟ وقتی که رفت ( بعد از انداختن قرارداد دارسی در بخاری ) بدبخت تیمورتاش بدنش می لرزید. تیمورتاش گفت آقایان تشویش نداشته باشید، این تغییر و اوقات تلخی که شد به من بود و به فلان کس (یعنی من).......... وقتی که امتیازنامه نفت را پاره کرد و انداخت توی بخاری گفت بردارید بنویسید ما این امتیازنامه را فسخ کردیم... تیمورتاش خیلی مضطرب بود... گفت باید امشب از این جا نرویم و این کار را بکنیم والا اسباب زحمت می شود. ما همان شب فسخ امتیازنامه را نوشتیم...»
تقی زاده سپس به تفضیل شرح می دهد که بعد از فسخ امتیاز و ابلاغ آن به شرکت نفت انگلیس و ایران، او به وسلیه سهیلی که با مصطفی فاتح ( عضو ارشد ایرانی شرکت نفت ) دوست بوده مطلع می شود که انگلیسیها از تمام جزئیات، یعنی حرفهای رضا شاه در هئیت دولت و انداختن پرونده نفت در بخاری خبر دارند. تقی زاده به تیمورتاش می گوید که این هیئت وزیران ما سوراخی دارد که خبرها از آن به بیرون درز می کند و تیمورتاش هم پیش از این که این مطلب از طریق فروغی یا تقی زاده به گوش رضا شاه برسد، موضوع را به رضا شاه می گوید و عین حرف تقی زاده را هم نقل می کند. رضا شاه به آیرم رئیس شهربانی وقت دستور تعقیب قضیه را می دهد و آیرم پس از ملاقات و مذاکره با تقی زاده و سهیلی، نتیجه تحقیقات خود را، که احتمالا سوءظن را متوجه خود تیمورتاش میکرده است به رضا شاه می دهد. تقی زاده پس از اشاره به این مطلب می گوید « بیچاره تیمورتاش تقصیری نداشت، ولی رضا شاه می گفت سوراخ خود تیمورتاش است و از طریق اوست که آنها مطلع شده اند. این شد که همان روز جمعه که دفتر هم نبود به او کاغذ نوشت که از وزارت دربار معاف است. فردا که ما رفتیم دیدیم تیمورتاش نیست...»
تقی زاده ضمن اشاره به وقایعی که بعد از برکناری تیمورتاش رخ داد می گوید: « سوءظن شاه نسبت به تیمورتاش مثل مرض بود. دائما از او حرف می زد. به پیشخدمت هم که چایی می آورد می گفت. فروغی دل به دلش میداد، به من هم همیشه می گفت، من جواب نمی دادم... یک روز به من گفت چطور می شود آدم این قدر بی شرف میشود. جواب ندادم. حوصله اش سر آمد و گفت شما چه می گوئید؟ گفتم هر چه بود از اول همی طور بود! این حرف خیلی بهش برخورد..... گفته بود تیمورتاش می خواهد پسر مرا از بین ببرد. یکی از دوستان من گفت رضا شاه خودش به او گفته بود نمی دانی این پدرسوخته چه خیالاتی داشته.... ولی ما از این نیت او آثاری ندیدیم. او غافلگیر شد. اگر به خاطرش خطور کرده بود که چنین روزی در انتظار اوست تدبیری می کرد.....»
درباره علت سوءظن رضا شاه به تیمورتاش، علاوه بر مواردی که تقی زاده به آن اشاره می کند، در بعضی منابع به موضوع جاسوسی وی برای روسها نیز اشاره شده و داستان کیف گمشده او در آخرین سفرش به لندن و مسکو، که گویا حاوی مدارکی دال بر جاسوسی او برای روسها بوده و به وسیله مامورین جاسوسی انگلیس ربوده شده بود، از جمله این مطالب است که در بعضی از این منابع مانند « خاطرات و خطرات » مخبرالسلطنه هدایت نقل شده ولی صحت و سقم آن روشن نیست. در سال ۱۹۸۳ بوریس باژانف منشی استالین در دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی، که در زمان سلطنت رضا شاه از طریق ایران به غرب گریخت، خاطرات خود را در پاریس منتشر کرد. در این کتاب نیز فصلی به داستان جاسوسی تیمورتاش برای روسها اختصاص یافته و نویسنده مدعی شده است که حین فرار از طریق ایران، اسرار این ماجرا را در اختیار مقامات ایرانی گذاشته است. اگر این مطلب واقعیت داشته باشد، این سئوال پیش می آید که چرا رضا شاه در همان موقع از این ماجرا پرده بر نداشت و تیمورتاش را به اتهام جاسوسی محاکمه و تیرباران نکرد؟ جواب این سئوال هم این است که رضا شاه نمی خواست با افشای موضوع جاسوسی وزیر دربارش برای روسها، به اشتباه خود در ابراز اعتماد به چنین شخصی اعتراف کند و ترجیح می داد او را به جرم حقیری به زندان بیفکند و در زندان به حیات وی خاتمه دهد.
تیمورتاش بعد از برکناری از وزارت دربار قریب به دو ماه در خانه اش تحت نظر بود تا اینکه در ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۱۱ بازداشت گردید و با وضع موهنی به زندان شهربانی انتقال یافت. تیمورتاش در اواخر اسفند ماه ۱۳۱۱ به اتهام تدلیس و سوءاستفاده از موقعیت، که شامل گرفتن مبالغی ارز از بانک ملی و فروش آن به قیمت آزاد بود به سه سال حبس مجرد محکوم گردید و در دومین محاکمه در تیرماه ۱۳۱۲ به جرم ارتشاء به پنج سال حبس مجرد محکوم گردید. تیمورتاش علاوه بر محکومیت زندان در دو محاکمه به پرداخت ۹۲۰/۵۸۵ ریال و ۱۰۷۱۲ لیره انگلیسی محکوم شد، که با تبدیل لیره به نرخ روز جمعاً به ۸۴۰/۲۲۸/۱ ریال بالغ می گردید. این مبلغ در آن زمان رقم هنگفتی به شمار می آمد و ارزش تمام اموال منقول و غیر منقول تیمورتاش بیش از این مبلغ نبود.
درباره چگونگی قتل تیمورتاش، دکتر جلال عبده دادستان دیوان کیفر در جریان محاکمه مختاری آخرین رئیس شهربانی رضا شاه و همدستان او روایتی دارد و بر اساس پرونده های موجود می نویسد: « پزشک احمدی، تیمورتاش را بر حسب دستور رئیس کل شهربانی وقت و رئیس زندان، با تزریق استرکنین مسموم می کند، ولی چون مختصر حیاتی داشته، به شهادت دکتر محمد خروش و اظهارات معین طبیب ابوالقاسم حائری، برای این که کار وی زودتر تمام شود، بالش و پتو را بر دهان وی گذارده و خفه می کنند....»
قتل تیمورتاش روز نهم مهرماه ۱۳۱۲، فردای سفر کاراخان معاون وزارت امورخارجه شوروی به تهران، اتفاق افتاد. مخبرالسلطنه هدایت نخست وزیر وقت ایران، ارتباط سفر کاراخان را با زندانی شدن تیمورتاش در "خاطرات و خطرات" خود تایید کرده و مهدی بامداد شرح مفصل تری در این مورد داده و می نویسد « در هشتم مهرماه ۱۳۱۲ کاراخان قائم مقام کمیسر امور خارجه شوروی ایران آمد و دولت تشریفات مفصلی برای پذیرایی از وی به عمل آورد و چند جلسه مذاکرات بین او و نخست وزیر و وزیر امورخارجه راجع به امور تجاری-اقتصادی و امور سرحدی صورت گرفت. ظاهر قضیه برای حسن تفاهم و ارتباط حسنه بین دو همسایه و امور مذکوره در بالا بود، لکن باطن امر و علت آمدن کاراخان به ایران فقط برای آزادی و رهایی تیمورتاش از بند بود و حتی این موضوع یعنی بخشایش و عفو تیمورتاش را هنگام ملاقات با شاه عنوان کرد، ولی شاه چون قبلا موضوع مورد بحث را کاملا درک کرده بود، موقعی که کاراخان موضوع تیمورتاش را پیش کشید و از شاه عفو و بخشایش او را تقاضا کرد، جواب داد از قرار معلوم حال مزاجی او خوب نیست ولی فکری در این باب می کنم....... بعد خود کاراخان برای تماشای زندان قصر رفت و نظرش از رفتن به قصر این بود که تیمورتاش را ملاقات کند، اما وقتی که از او جویا شد و جای او را پرسید، زندانبانها به وی گفتند: « چند روز است که در گذشته است....»
بعد از مرگ تیمورتاش، فرزندان او بیشتر فروغی و تقی زاده را در بد گمانی رضا شاه نسبت به پدرشان گناهکار می دانستند. فروغی هرگز درباره تیمورتاش سخنی نگفت، ولی آنچه از نوشته های تقی زاده برمی آید، او هم برخلاف تصور فرزندان تیمورتاش در این ماجرا نقشی نداشته است. تقی زاده آیرم رئیس شهربانی رضا شاه را که به گفته او " بدترین آدمها بود و از شمر و یزید بدتر " عامل اصلی ایجاد سوءظن در رضا شاه نسبت به تیمورتاش میداند.

تیمورتاش

تیمورتاش
عبدالحسین تیمورتاش معروفترین و بانفوذترین رجل سیاسی ایران در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی است، که در هفت سال اول سلطنت او مقتدرترین شخصیت سیاسی ایران بعد از رضا شاه به شمار می آمد. سقوط ناگهانی او از اریکه قدرت، در آغاز هشتمین سال سلطنت رضا شاه، یکی از اسرارآمیز ترین وقایع عصر پهلوی به شمار می آید، که راز واقعی آن پس از گذشت بیش از شصت سال هنوز فاش نشده است.
عبدالحسین تیمورتاش معروفترین و بانفوذترین رجل سیاسی ایران در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی است، که در هفت سال اول سلطنت او مقتدرترین شخصیت سیاسی ایران بعد از رضا شاه به شمار می آمد. سقوط ناگهانی او از اریکه قدرت، در آغاز هشتمین سال سلطنت رضا شاه، یکی از اسرارآمیز ترین وقایع عصر پهلوی به شمار می آید، که راز واقعی آن پس از گذشت بیش از شصت سال هنوز فاش نشده است.
عبدالحسین تیمورتاش، که نام اصلی او عبدالحسین خان نردینی است و پیش از گرفتن نام خانوادگی تیمورتاش در آستانه سلطنت رضا خان، نخست معززالملک و سپس سردار معظم لقب داشته است، در سال ۱۲۵۸ یا ۱۲۶۰ ( در منابع مختلف هر دو تاریخ ذکر شده است ) شمسی در یک خانواده متشخص خراسانی به دنیا آمد. عبدالحسین خان پس از انجام تحصیلات مقدماتی در خراسان، برای ادامه تحصیل به روسیه اعزام شد و در مدرسه نظام سن پترزبورگ ثبت نام کرد. مدت تحصیل او در روسیه که بیش از تحصیل صرف خوشگذرانی شد، قریب شش سال به طول انجامید، ولی عبدالحسین خان در بازگشت از این سفر دو زبان روسی و فرانسه و آداب و رسوم اروپایی را بخوبی فرا گرفته بود.
عبدالحسین خان، که بعد از بازگشت به ایران لقب پدر، معززالملک را برای خود انتخاب نمود، چند ماه بعد از مراجعت به تهران نقل مکان کرد و در سن بیست و چهار سالگی به عنوان مترجم زبان روسی وارد خدمت وزارت خارجه شد و ضمن خدمت در وزارت خارجه، زبان انگلیسی را هم فرا گرفت. دوران خدمت عبدالحسین خان معززالملک در وزارت خارجه با آغاز سلطنت محمد علی شاه مصادف شد و معززالملک به عنوان مترجم یک هیئت تشریفاتی از طرف وزارت خارجه برای اعلام سلطنت شاه جدید به دربارهای اروپا به چند کشور اروپایی سفر کرد، ولی در بازگشت از این ماموریت محیط آشفته سیاسی آن روز تهران را باب طبع خود نیافت و نزد پدر خود، که در آن زمان حاکم سبزوار بود، به خراسان بازگشت. عبدالحسین خان مدتی هم از طرف پدر حاکم بلوک جوین شد و با دختر یکی از خوانین خراسان ازدواج کرد.
زندگی سیاسی عبدالحسین خان معززالملک، که از این به بعد او را به همان نامی که معروف شده، تیمورتاش میخوانیم، از سال ۱۲۸۸ به دنبال سقوط محمد علی شاه و انتخابات مجلس دوم آغاز شد. تیمورتاش خود را نامزد نمایندگی مجلس کرد و با نفوذ خانوادگی پدر و همسرش به مجلس راه یافت. تیمورتاش با اینکه جوانترین نماینده مجلس دوم بود با ایراد چند نطق و اظهار نظر در لوایحی که مطرح می شد، خیلی زود جای خود را در مجلس باز کرد. ولی فترت طولانی بین مجلس دوم و سوم موجب بازگشت او به خراسان شد و این بار در دوران حکومت نیرالدوله پدربزرگ همسر خود به ریاست نظام یا فرماندهی قشون خراسان منصوب شد و لقب " سردار معظم " گرفت.
تیمورتاش که حالا سردار معظم خراسانی لقب داشت؛ در انتخابات مجلس سوم نیز بدون مشکلی از قوچان به وکالت مجلس انتخاب شد. و این بار به یکی از کارگردانان مجلس تبدیل گردید، ولی عمر این مجلس نیز با آغاز جنگ بین الملل اول و اشغال بخش بزرگی از ایران به وسیله نیروهای بیگانه به پایان رسید. تیمورتاش بعد از تعطیل مجلس سوم مدتی بیکار بود، تا اینکه در فروردین ماه سال ۱۲۹۸ در اوایل نهضت جنگل، در دوران زمامداری وثوق الدوله به حکومت گیلان منصوب شد. حکومت گیلان که بیش از یک سال به طول نینجامید، از نقاط تاریک زندگی سیاسی تیمورتاش به شمار می آید، از آن جمله در عالم مستی، حکم اعدام عده ای را که دکتر حشمت معروف نیز در میان آنها بود، صادر نمود.
تیمورتاش در بهمن ماه سال ۱۳۰۰، با حفظ سمت نمایندگی مجلس چهارم در کابینه میرزاحسن خان مشیرالدوله به سمت وزارت عدلیه منصوب شد و در جلسات کابینه با رضا خان وزیر جنگ روابط نزدیکی برقرار ساخت. بعد از سقوط کابینه مشیرالدوله، تیمورتاش به حکومت کرمان و بلوچستان تعیین شد و در مدت بیست ماه حکومت در این ایالت دست از پا خطا نکرد، زیرا هم از اشتباهات خود در گیلان پند گرفته بود و هم زن تازه و جوانی داشت که او را به خود جلب کرده بود. در مدت حکومت تیمورتاش در کرمان و بلوچستان عمر مجلس چهارم نیز به پایان رسید و تیمورتاش در انتخابات مجلس پنجم مجدداً از نیشابور به نمایندگی انتخاب گردید.
تیمورتاش به پاس نطقهای تملق آمیز به طرفداری از رضا خان، در کابینه سوم رضا خان که در شهریورماه سال ۱۳۰۳ تشکیل شد به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب گردید، و این سمت را تا پایان رئیس الوزرائی رضا خان حفظ نمود. تیمورتاش ضمن عضویت در کابینه، به اتفاق دوست نزدیک خود علی اکبر داور، مقدمات تصویب طرح خلع قاجاریه را در مجلس پنجم فراهم ساخت و با تلاش شبانه روزی در این راه بیش از پیش توجه و اعتماد رضا خان را به خود جلب نمود.
تیمورتاش در اواخر آذرماه سال ۱۳۰۴، یک هفته بعد از انتقال سلطنت از قاجاریه به خاندان پهلوی، به سمت وزیر دربار رضا شاه منصوب شد و با تشریفات مفصلی که برای تاجگذاری رضا شاه در اوایل سال ۱۳۰۵ ترتیب داد توانایی خود را در این کار به منصه ظهور رساند.
تیمورتاش در چهار سال اول سلطنت رضا شاه به سرعت از نردبان قدرت بالا رفت، ولی صعود او به قله قدرت، با سقوط ناگهانی نصرت الدوله متوقف گردید. نصرت الدوله به اتهام مشارکت در طغیان ایلات فارس و توطئه علیه شخص رضا شاه از کار برکنار و زندانی شد. بد گمانی رضا شاه به نصرت الدوله، اعتماد مطلق او را به تیمورتاش که از روابط نزدیک وی با نصرت الدوله اطلاع داشت، متزلزل ساخت؛ ولی تیمورتاش با مهارت و چرب زبانی توانست خود را از اعمال نصرت الدوله بی اطلاع نشان دهد و در مقام منیع خود باقی بماند.
دومین ضربه بر قدرت و موقعیت بلامنازع تیمورتاش، با ورود فروغی و تقی زاده به کابینه مخبرالسلطنه در دو پست کلیدی وزارت خارجه و وزارت مالیه، وارد آمد. فروغی از ابتدا نسبت به تیمورتاش نظر مثبتی نداشت و او را عامل برکناری خود از مقام نخست وزیری در اوایل سلطنت رضا شاه میدانست و تقی زاده هم کسی نبود که زیر بار امثال تیمورتاش برود و به قول معروف برای او تره خورد بکند. تیمورتاش که با غرور و تبختر در جلسات هیئت دولت حضور می یافت و به وزیران کابینه، حتی شخص نخست وزیر امر و نهی می کرد، ناگهان خود را در برابر کسانی یافت که نه فقط از او حرف شنوی نداشتند، بلکه علناً به مخالفت با او بر می خاستند و گاهی با لحنی تحقیرآمیز با وی سخن می گفتند. تیمورتاش که هوا را پس دید در مقابل این دو حریف نیرومند کوتاه آمد و طرح دوستی با آنها ریخت، ولی قدرت و ابهت پیشین را عملا از دست داد و از سال ۱۳۰۹ به بعد دیگر آن تیمورتاش سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۸ نبود.
آخرین مرحله سقوط تیمورتاش از اریکه قدرت با ماجرای نفت و لغو قرارداد دارسی آغاز می شود. درباره این ماجرا معتبرترین روایت، خاطرات تقی زاده است که مستقیماً در جریان وقایع از مذاکرات مقدماتی به وسیله تیمورتاش تا لغو قرارداد دارسی و پیامدهای آن بوده است. تقی زاده در قسمتی از خاطرات خود درباره این ماجرا می نویسد:
« رضا شاه با مرحوم فروغی سر و سر داشتند. یعنی به او همه چیز را می گفت.... قبل از آن حرکت که امتیاز نامه را انداخت توی بخاری، فروغی را خواسته بود. قدری با او صحبت کرده و گفته بود من امروز می آیم به هیئت وزرا و اشتلم می کنم و به شما هم شاید بد بگویم. به او قبلا گفته بود که دلگیر نشود. گفته بود به فلانی هم بگویید( یعنی به من ). از من این ملاحضه را داشت. می دانست اگر حرف تندی می زد که اینها در این کار تاخیر کردند، من جواب می دهم... آمد و همین تئاتر را بازی کرد. گفت که به من می گویند وزیر خارجه بیاید. وزیر خارجه داخل چه آدمی است؟ وقتی که رفت ( بعد از انداختن قرارداد دارسی در بخاری ) بدبخت تیمورتاش بدنش می لرزید. تیمورتاش گفت آقایان تشویش نداشته باشید، این تغییر و اوقات تلخی که شد به من بود و به فلان کس (یعنی من).......... وقتی که امتیازنامه نفت را پاره کرد و انداخت توی بخاری گفت بردارید بنویسید ما این امتیازنامه را فسخ کردیم... تیمورتاش خیلی مضطرب بود... گفت باید امشب از این جا نرویم و این کار را بکنیم والا اسباب زحمت می شود. ما همان شب فسخ امتیازنامه را نوشتیم...»
تقی زاده سپس به تفضیل شرح می دهد که بعد از فسخ امتیاز و ابلاغ آن به شرکت نفت انگلیس و ایران، او به وسلیه سهیلی که با مصطفی فاتح ( عضو ارشد ایرانی شرکت نفت ) دوست بوده مطلع می شود که انگلیسیها از تمام جزئیات، یعنی حرفهای رضا شاه در هئیت دولت و انداختن پرونده نفت در بخاری خبر دارند. تقی زاده به تیمورتاش می گوید که این هیئت وزیران ما سوراخی دارد که خبرها از آن به بیرون درز می کند و تیمورتاش هم پیش از این که این مطلب از طریق فروغی یا تقی زاده به گوش رضا شاه برسد، موضوع را به رضا شاه می گوید و عین حرف تقی زاده را هم نقل می کند. رضا شاه به آیرم رئیس شهربانی وقت دستور تعقیب قضیه را می دهد و آیرم پس از ملاقات و مذاکره با تقی زاده و سهیلی، نتیجه تحقیقات خود را، که احتمالا سوءظن را متوجه خود تیمورتاش میکرده است به رضا شاه می دهد. تقی زاده پس از اشاره به این مطلب می گوید « بیچاره تیمورتاش تقصیری نداشت، ولی رضا شاه می گفت سوراخ خود تیمورتاش است و از طریق اوست که آنها مطلع شده اند. این شد که همان روز جمعه که دفتر هم نبود به او کاغذ نوشت که از وزارت دربار معاف است. فردا که ما رفتیم دیدیم تیمورتاش نیست...»
تقی زاده ضمن اشاره به وقایعی که بعد از برکناری تیمورتاش رخ داد می گوید: « سوءظن شاه نسبت به تیمورتاش مثل مرض بود. دائما از او حرف می زد. به پیشخدمت هم که چایی می آورد می گفت. فروغی دل به دلش میداد، به من هم همیشه می گفت، من جواب نمی دادم... یک روز به من گفت چطور می شود آدم این قدر بی شرف میشود. جواب ندادم. حوصله اش سر آمد و گفت شما چه می گوئید؟ گفتم هر چه بود از اول همی طور بود! این حرف خیلی بهش برخورد..... گفته بود تیمورتاش می خواهد پسر مرا از بین ببرد. یکی از دوستان من گفت رضا شاه خودش به او گفته بود نمی دانی این پدرسوخته چه خیالاتی داشته.... ولی ما از این نیت او آثاری ندیدیم. او غافلگیر شد. اگر به خاطرش خطور کرده بود که چنین روزی در انتظار اوست تدبیری می کرد.....»
درباره علت سوءظن رضا شاه به تیمورتاش، علاوه بر مواردی که تقی زاده به آن اشاره می کند، در بعضی منابع به موضوع جاسوسی وی برای روسها نیز اشاره شده و داستان کیف گمشده او در آخرین سفرش به لندن و مسکو، که گویا حاوی مدارکی دال بر جاسوسی او برای روسها بوده و به وسیله مامورین جاسوسی انگلیس ربوده شده بود، از جمله این مطالب است که در بعضی از این منابع مانند « خاطرات و خطرات » مخبرالسلطنه هدایت نقل شده ولی صحت و سقم آن روشن نیست. در سال ۱۹۸۳ بوریس باژانف منشی استالین در دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی، که در زمان سلطنت رضا شاه از طریق ایران به غرب گریخت، خاطرات خود را در پاریس منتشر کرد. در این کتاب نیز فصلی به داستان جاسوسی تیمورتاش برای روسها اختصاص یافته و نویسنده مدعی شده است که حین فرار از طریق ایران، اسرار این ماجرا را در اختیار مقامات ایرانی گذاشته است. اگر این مطلب واقعیت داشته باشد، این سئوال پیش می آید که چرا رضا شاه در همان موقع از این ماجرا پرده بر نداشت و تیمورتاش را به اتهام جاسوسی محاکمه و تیرباران نکرد؟ جواب این سئوال هم این است که رضا شاه نمی خواست با افشای موضوع جاسوسی وزیر دربارش برای روسها، به اشتباه خود در ابراز اعتماد به چنین شخصی اعتراف کند و ترجیح می داد او را به جرم حقیری به زندان بیفکند و در زندان به حیات وی خاتمه دهد.
تیمورتاش بعد از برکناری از وزارت دربار قریب به دو ماه در خانه اش تحت نظر بود تا اینکه در ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۱۱ بازداشت گردید و با وضع موهنی به زندان شهربانی انتقال یافت. تیمورتاش در اواخر اسفند ماه ۱۳۱۱ به اتهام تدلیس و سوءاستفاده از موقعیت، که شامل گرفتن مبالغی ارز از بانک ملی و فروش آن به قیمت آزاد بود به سه سال حبس مجرد محکوم گردید و در دومین محاکمه در تیرماه ۱۳۱۲ به جرم ارتشاء به پنج سال حبس مجرد محکوم گردید. تیمورتاش علاوه بر محکومیت زندان در دو محاکمه به پرداخت ۹۲۰/۵۸۵ ریال و ۱۰۷۱۲ لیره انگلیسی محکوم شد، که با تبدیل لیره به نرخ روز جمعاً به ۸۴۰/۲۲۸/۱ ریال بالغ می گردید. این مبلغ در آن زمان رقم هنگفتی به شمار می آمد و ارزش تمام اموال منقول و غیر منقول تیمورتاش بیش از این مبلغ نبود.
درباره چگونگی قتل تیمورتاش، دکتر جلال عبده دادستان دیوان کیفر در جریان محاکمه مختاری آخرین رئیس شهربانی رضا شاه و همدستان او روایتی دارد و بر اساس پرونده های موجود می نویسد: « پزشک احمدی، تیمورتاش را بر حسب دستور رئیس کل شهربانی وقت و رئیس زندان، با تزریق استرکنین مسموم می کند، ولی چون مختصر حیاتی داشته، به شهادت دکتر محمد خروش و اظهارات معین طبیب ابوالقاسم حائری، برای این که کار وی زودتر تمام شود، بالش و پتو را بر دهان وی گذارده و خفه می کنند....»
قتل تیمورتاش روز نهم مهرماه ۱۳۱۲، فردای سفر کاراخان معاون وزارت امورخارجه شوروی به تهران، اتفاق افتاد. مخبرالسلطنه هدایت نخست وزیر وقت ایران، ارتباط سفر کاراخان را با زندانی شدن تیمورتاش در "خاطرات و خطرات" خود تایید کرده و مهدی بامداد شرح مفصل تری در این مورد داده و می نویسد « در هشتم مهرماه ۱۳۱۲ کاراخان قائم مقام کمیسر امور خارجه شوروی ایران آمد و دولت تشریفات مفصلی برای پذیرایی از وی به عمل آورد و چند جلسه مذاکرات بین او و نخست وزیر و وزیر امورخارجه راجع به امور تجاری-اقتصادی و امور سرحدی صورت گرفت. ظاهر قضیه برای حسن تفاهم و ارتباط حسنه بین دو همسایه و امور مذکوره در بالا بود، لکن باطن امر و علت آمدن کاراخان به ایران فقط برای آزادی و رهایی تیمورتاش از بند بود و حتی این موضوع یعنی بخشایش و عفو تیمورتاش را هنگام ملاقات با شاه عنوان کرد، ولی شاه چون قبلا موضوع مورد بحث را کاملا درک کرده بود، موقعی که کاراخان موضوع تیمورتاش را پیش کشید و از شاه عفو و بخشایش او را تقاضا کرد، جواب داد از قرار معلوم حال مزاجی او خوب نیست ولی فکری در این باب می کنم....... بعد خود کاراخان برای تماشای زندان قصر رفت و نظرش از رفتن به قصر این بود که تیمورتاش را ملاقات کند، اما وقتی که از او جویا شد و جای او را پرسید، زندانبانها به وی گفتند: « چند روز است که در گذشته است....»
بعد از مرگ تیمورتاش، فرزندان او بیشتر فروغی و تقی زاده را در بد گمانی رضا شاه نسبت به پدرشان گناهکار می دانستند. فروغی هرگز درباره تیمورتاش سخنی نگفت، ولی آنچه از نوشته های تقی زاده برمی آید، او هم برخلاف تصور فرزندان تیمورتاش در این ماجرا نقشی نداشته است. تقی زاده آیرم رئیس شهربانی رضا شاه را که به گفته او " بدترین آدمها بود و از شمر و یزید بدتر " عامل اصلی ایجاد سوءظن در رضا شاه نسبت به تیمورتاش میداند.

از اوج قدرت به کنج زندان

از اوج قدرت به کنج زندان
عبدالحسین خان که بعدها به تیمورتاش معروف شد به سال ۱۲۵۹ ه.ش در یک خانواده زمیندار به دنیا آمد. پدرش کریم داد خان معززالملک حاکم انتصابی مظفرالدین شاه در قائنات بود.
عبدالحسین خان که بعدها به تیمورتاش معروف شد به سال ۱۲۵۹ ه.ش در یک خانواده زمیندار به دنیا آمد. پدرش کریم داد خان معززالملک حاکم انتصابی مظفرالدین شاه در قائنات بود. او تحصیلات ابتدایی را در ایران به پایان رساند سپس برای ادامه تحصیل به روسیه رفت و از مدرسه سواره نظام نیکلای مدرک خود را گرفت. اقامت در روسیه و آشنایی با تمدن غرب از او یک انسان متجدد ساخت. بعد از بازگشت به ایران به واسطه آشنایی با زبان روسی و انگلیسی به عنوان مترجم در وزارت خارجه مشغول به کار شد. پس از مدتی پدرش به او لقب سردار معزز و عنوان نایب الحکومه جوین را داد اما سردار معزز که شیفته قدرت بود و می خواست خود را به مراکز قدرت نزدیک تر کند بعد از انقلاب مشروطه روانه تهران شد و به علت آشنایی با فنون نظامی، فرماندهی دسته یی از مجاهدان را برعهده گرفت. با غلبه محمدعلی شاه بر مشروطه خواهان و به توپ بستن مجلس، سردار معزز هم به روسیه گریخت و تا پیروزی مجدد مشروطه خواهان در آنجا ماند. پس از برقراری مجدد مشروطه با وجود اینکه به سن قانونی وکالت نرسیده بود در انتخابات مجلس دوم از حوزه قائنات کاندیدا و با اکثریت آرا روانه خانه ملت شد.
او که فردی میانه رو بود در مجلس به جناح اعتدالیون پیوست. در انتخابات دوره سوم از حوزه قوچان به مجلس راه یافت. با وقوع جنگ جهانی اول و ورود قوای بیگانگان به کشور مجلس سوم تعطیل شد. او هم مانند دیگر نمایندگان به زادگاه خود بازگشت و در املاک خانوادگی اش در قائنات به کار مشغول شد و لقب سردار معظم را از پدرش به ارث برد. با پایان یافتن جنگ جهانی اول، وثوق الدوله او را به حکومت گیلان فرستاد تا شاید با تجربیات نظامی که داشت بتواند به غائله جنگلی ها پایان داده و نظم را به آن منطقه برگرداند. به رغم اقتدار ذاتی که داشت در این کار موفقیتی به دست نیاورد و کارنامه درخشانی از خود بر جا نگذاشت. برخی می گویند او حکومت رعب و وحشت ایجاد کرد و با مردم بدرفتاری کرد و دکتر حشمت از یاران میرزا را که داوطلبانه تسلیم شده بود به دار آویخت.۱ درحالی که او بعد از این مقام خاصی نداشت. گرچه در آستانه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به سیدضیاء پیوست و چندین بار همراه او به سفارت انگلستان رفت اما بعد از کودتا سیدضیاء او را به قم تبعید کرد.۲
با پایان یافتن حکومت ۹۰ روزه سیدضیاء، سردار معظم از تبعید بازگشت. او در مجلس چهارم هم عضویت داشت و در بسیاری از مسائل با مدرس هم رای و نظر بود. با صدارت مشیرالدوله او موفق شد برای اولین بار به کابینه راه یابد. نخست وزیر او را به وزارت عدلیه منصوب کرد. هرچند به نظر می رسد، اصلاً تخصصی در این کار نداشت.
● نزدیکی به رضاشاه
وضعیت سیاسی ایران به گونه یی پیش می رفت که آشکار شده بود دیگر ستاره نخبگان سنتی مانند مشیر، مستوفی و قوام رو به افول و ستاره اقبال رضاخان - وزیر جنگ- در حال طلوع است. تیمورتاش به همراه برخی دیگر نظیر داور، فیروز، سردار اسعد و... به رضاخان پیوستند. هنگامی که کابینه مشیر سقوط کرد احمد قوام نخست وزیر جدید سردار معظم را به حکومت سیستان و کرمان منصوب کرد؛ امری که تا حدی عجیب به نظر می رسید. به نظر می رسد قوام می خواست این گونه افرادی را که اطراف رضاخان جمع شده بودند پراکنده و از مرکز قدرت دور کند. در کرمان هم مانند گیلان موفقیتی به دست نیاورد و مجبور به بازگشت شد. در دوره پنجم بار دیگر وارد مجلس شد، بر خلاف گذشته این بار از مدرس و دیگر نمایندگان سنتی فاصله گرفت و با همکاری برخی از متجددان از جمله داور و تدین حزب تجدد را تشکیل داد تا جاده صاف کن سلطنت رضاخان شوند. ابتدا برای خلع سلاح قاجار پس از درخواست رضاخان برای فرماندهی عالی قشون تیمورتاش لایحه آن را تهیه کرد و به رغم مخالفت های بسیار به تصویب مجلس رساند. با شکست جمهوریخواهی رضاخان و طرفدارانش از جمله تیمورتاش مصمم به خلع قاجاریه شدند. در آبان ماه ۱۳۰۴ با جلب نظر اکثریت نمایندگان مجلس تیمورتاش با کمک داور، فیروز و محمد تدین ریاست مجلس لایحه خلع قاجاریه را به تصویب مجلس رساند. با آغاز سلطنت رضاخان مرحله جدیدی از زندگی سیاسی تیمورتاش آغاز شد. او به وزارت دربار رضاشاه منصوب شد. رضاشاه می خواست درباری مجلل مانند شاهان اروپایی داشته باشد. از این رو تیمورتاش را که با چند زبان اروپایی و آداب و رسوم جدید آشنا بود به این مقام برگزید. او فردی باهوش، خوش برخورد و اهل معاشرت بود. علاوه بر این رضاشاه که فرد بی سوادی بود می خواست کسی وزارتش را برعهده بگیرد که دارای تحصیلات عالیه بوده و بتواند در تصمیم گیری های مهم به او یاری برساند. بعد مجلس موسسان مقدمات و تشریفات تاجگذاری به سبک اروپایی ها را فراهم آورد. از سفارت اسپانیا، سوئد و بلژیک درخواست کرد تا شرح تاجگذاری و مراسم کشورهایشان را برایش ارسال کنند.۳ تیمورتاش کارگردان اصلی مراسم تاجگذاری در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ بود و شاه جدید تاج خود را از دست این وزیر مقتدر دریافت کرد.
● وزیر در اوج اقتدار
در اوایل سلطنت پهلوی رضاشاه درگیر جنگ های داخلی برای سرکوب عشایر و برقراری امنیت در سراسر کشور بود. از این رو شاه اختیار امور سیاسی کشور را به وزیر دربار واگذار کرد. بیشتر جلسات حکومتی را تیمورتاش اداره می کرد. حتی می گویند در یکی از جلسات هیات دولت شاه به او گفت؛ «از این به بعد ایران را ما دو نفر اداره می کنیم. کارهای نظامی با من و سیاسی با تو.» ۴ تیمورتاش نقش مهمی در متمرکز کردن قدرت، نوسازی و تجددگرایی عصر رضاشاه داشت. واگذاری اختیارات به او موجب شد برای تحول در ساختار اقتصادی و اجتماعی گام های اساسی بردارد. وزیر دربار یکی از تاثیرگذارترین افراد برای متحدالشکل کردن لباس، توسعه بهداشت، اصلاحات کشاورزی و اعزام دانشجو به خارج از کشور بود. گویا او در دوران وزارتش قصد تاسیس دانشگاه را هم داشت اما موفق به این کار نشد.۵
با وجود اینکه در دوره کوتاهی با مشروطه خواهان همراهی کرد و حتی برای اینکه نشان دهد فرد دموکراتی است به رضاشاه پیشنهاد تشکیل حزب «ایران نو» را داد اما در دورانی که با قدرت تمام امور را اداره می کرد با کمک اطرافیانش بر مجلس سیطره کامل داشت و با اقدامات خود نماد مشروطه یعنی مجلس را تضعیف کرد و به گفته دولت آبادی مجلس یک موسسه دولتی بود که زیر نظر وزیر دربار اداره می شد.۶ علاوه بر وزارت، در مجلس نیز کرسی نمایندگی را حفظ کرد. از این رو حلقه اتصال فراکسیون اکثریت با دربار بود و لوایحی را که تهیه می کرد با اکثریت آرا به تصویب می رساند. با کمک افرادی که بر مسند امور گماشته بود بر انتخابات دوره های ۷ ،۸و۹ مجلس نظارت کامل داشت تا هیچ فرد مستقلی وارد مجلس نشود. این دوره ها را مجالس اقتصادی نامید و از نمایندگان دستچین شده خواست تنها به فکر حل مسائل اقتصادی کشور باشند. این به آن معنا بود که وکلای مجلس با اصول مشروطیت یعنی آزادی سیاسی و... خداحافظی کنند.
خودنمایی تیمورتاش هم چندان دوام نیاورد و قربانی قدرت طلبی دیگران شد. او آنقدر قدرتمند شده بود که از یک سو رضاشاه به وحشت افتاد و از طرف دیگر حسد بسیاری از اطرافیان شاه را برانگیخت و فقط یک بهانه لازم بود تا او را از سریر قدرت به زیر کشیده و نابود سازند. مذاکرات نفت ابزار مناسب را در اختیار شاه دیکتاتور قرار داد تا این وزیر مقتدر را ساقط کند. در اوایل سلطنت رضاشاه دولت ایران چندین بار از شرکت نفت انگلیسی خواست تا حق السهم ایران را افزایش دهد اما آنان هر بار به بهانه یی سر باز زده و حاضر به مذاکره نمی شدند. از سال ۱۳۰۷ تیمورتاش از طرف ایران با سرجان کدمن وارد گفت وگو شد، اما هیچ نتیجه یی عاید ایران نشد. در سال ۱۳۱۰ درآمد ایران از نفت به طور فاحشی کاهش یافت ولی مسوولان شرکت بر این اعتقاد بودند که به علت بحران مالی بین المللی امکان افزایش سهم ایران وجود ندارد. شاه که برای نوسازی به درآمد نفت نیاز داشت بار دیگر وزیر دربار را روانه اروپا کرد تا مذاکرات را از سر بگیرد. به نظر می رسد تیمورتاش می خواست به لحاظ حقوقی قضیه را در مجامع بین المللی مطرح کند، ولی در حالی که مذاکرات در جریان بود رضاشاه سیاست خودسرانه دیگری را در پیش گرفت و قرارداد دارسی را یک طرفه ملغی اعلام کرد، به این ترتیب سیاست تیمورتاش خنثی شد و بی هیچ نتیجه یی به کشور بازگشت.
● شک رضاشاه
هنگام بازگشت از راه شوروی در مسکو با استقبال مقامات روسی روبه رو شد و کمیساریای خارجی شوروی در سخنانی بدون اشاره به رضاشاه نوسازی و ترقی ایران را مرهون اقدامات وزیر دربار دانست.۷ یک شب دیگر نیز به افتخار حضور او وزیر جنگ ضیافتی برپا کرد که به جز تیمورتاش هیچ ایرانی حتی اعضای سفارت هم حضور نداشتند. این استقبال گرم و مهمانی مشکوک کافی بود تا فتح الله خان پاکروان - سفیر ایران در مسکو- و سرلشگر آیرم رئیس نظمیه در گزارش هایی ظن شاه را نسبت به او برانگیزند. تیمورتاش بعد از اینکه به ایران آمد با اوضاعی روبه رو شد که چندان خوشایند نبود؛ زیرا مخالفان و رقبا بالاخره موفق شدند بهانه لازم را برای برکناری او فراهم کنند. ذهن شاه از ملاقات وزیر دربار با سران روس مشوش شده بود. به نظر می رسد او که از توطئه دخالت خارجی ها در ایران نگران بود، با توجه به روابط حسنه تیمورتاش با سران شوروی به وحشت افتاد که مبادا نقشه برکناری او در جریان باشد. در هر صورت روابط آن دو به سردی گرایید. به گفته مخبرالسلطنه۸ روزهای آخر شاه به وزیر دربارش هیچ توجهی نمی کرد و تیمورتاش هم که سقوط خود را نزدیک می دید در لفافه از اینکه رضاخان را در رسیدن به تاج و تخت یاری کرده بود ابراز ندامت می کرد و ابیاتی نظیر این بیت معروف شاهنامه می خواند «که رستم یلی بود در سیستان منش کرده ام رستم داستان».
● سرانجام تلخ
در هر صورت ستاره اقبال تیمورتاش هم افول کرد و در سوم دی ماه ۱۳۱۱ عزل شد. هرچند برخی از چهره های سرشناس مانند سرداراسعد میانجیگری کرده و از شاه خواستند او را به سفارت یکی از کشورهای اروپایی بفرستد اما شاه نپذیرفت و دستور داد او را در خانه اش تحت نظر بگیرند و از این زمان وزارت دربار را منحل کرد. شاه به عزل او اکتفا نکرد و دستور داد تا برایش پرونده سازی کرده و بهانه لازم را برای کشتنش فراهم کنند. گویا یک بار دیگر سنت منحوس وزیرکشی در حال وقوع بود. روز ۲۵ اسفند ۱۳۱۱ و ۲۵ خرداد۱۳۱۲ جلسات رسیدگی به اتهامات برگزار شد. سرانجام به اتهام انحصار تجارت تریاک و واگذاری آن به حبیب الله امین تاجر سرشناس در ازای ۶۰ هزار لیره و توصیه به بانک ملی برای پرداخت وام به افراد سفارشی وزیر و اتهامات مالی دیگر به پنج سال حبس مجرد محکوم شد. با آنکه در ابتدا وسایل لازم برای رفاهش در زندان فراهم بود اما شاه دستور داد او را به انفرادی برده و از همه امکانات محروم کنند. سرانجام در نهم مهر تیمورتاش در زندان به طور مشکوکی جان سپرد. تیمورتاش در واقع قربانی سوء ظن شاه به قدرت بیش از اندازه او و رقابت ناسالم بین نخبگان شد. بسیاری از سیاستمداران از اینکه می دیدند شاه توسط افرادی مانند تیمورتاش، داور، فیروز و سردار اسعد احاطه شده بود، ناراحت بودند زیرا احساس می کردند آنان مانع ارتباط مستقیم دیگران با شاه شده اند.
محمد چگینی
پی نوشت ها؛
۱-ابراهیم فخرایی، سردارجنگل، نشر جاوید،۱۳۵۷،ص۱۸۰
۲-حسین مکی،تاریخ بیست ساله، ج۲،علمی،۱۳۷۴،ص۳۱۶
۳-سیروس غنی، برآمدن رضاخان، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۷،ص۴۰۴
۴- جواد شیخ الاسلامی، صعود و سقوط تیمورتاش، تهران، قومس، ۱۳۷۹،ص۲۳
۵-عیسی صدیق، یادگار عمر، تهران، دهخدا،۱۳۵۴،ص۱۹
۶-دولت آبادی، حیات یحیی، ج۳، تهران، عطایی، ۱۳۷۱، ص۴۰۳
۷-باقر عاقلی، تیمورتاش، تهران، جاویدان، ۱۳۷۷، ص۲۶۵
۸-مهدی قلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، ۱۳۷۵، ص ۳۹۵
روزنامه اعتماد ( www.etemaad.com )